💚من غلامِ اَدبِ عباسَم

 

💚خاک پای حَرَم عَبّاسَم

 

💚غِير اَز مَردانِگيَش حَرف مَزَن

 

💚مَن به عَبّاس عَلی حَسّاسَم

 

💚مَن به زَهرای سه ساله سوگَند

 

💚نَکُنَم پُشت به این اِحساسَم

 

💚جای مَن بوده هَمیشه هِیئَت

 

💚غِیر عَبّاس کَسی نَشناسَم

 

💚مَن حُسینی اَم و زَهرایی نَصَبم

 

💚مَن به این اَصل و نَصَب حَسّاسَم

 

💚تا که جان اَست به تَن می گویَم

 

💚مَن غُلام اَدَب عَبّاسَم 

 

*❤️اَلسَلام عَلَیک یا اَباالفَضل العَبّاس‌‌{علیه السلام}❤*

 

*🏴۲۲روز مانده تا محرم🏴*

*😔ارباب نوڪرت را دریاب😔*

زندگی نامه سیدجوادذاکر

بیوگرافی زنده یاد سید جواد ذاکر

 

نام : میر محمد

نام خانوادگی : ذاکری طباطبایی

نام پدر : میر حبیب

وضعیت تاهل :متاهل

فرزند: نداشت

مشهور به : سید ذاکر

تاریخ ولادت : سی ویکم شهریور ماه ۱۳۵۵

محل ولادت : خوی ( یکی از توابع آذربایجان غربی)

شماره شناسنامه : ۴۵۶۳۶

محل دفن : شهر مقدس قم در قبرستان نو (پشت حرم حضرت معصومه (سلام الله)

تاریخ فوت : پانزدهم تیر ماه ۱۳۸۵ بیمارستان میلاد تهران

علت فوت : ابتلا به سرطان ریه (بعد از گذراندن ۴۰ روز در حالت کما و بستری بودن در بیمارستان شهید بهشتی کاشان و بیمارستان میلاد تهران )

 

 

 کاملترین زندگینامه سید جواد ذاکر:

شمه ای از احوالات سید ذاکر(دوران کودکی،طلبگی و...) را اینجا ببینید.

 

زندگینامه سید جواد ذاکر

خودم با اینکه همه چیز رو درباره سید میدونستم ولی نمیدونم چه جوری زندگینامش رو بنویسم به خاطر همین از وبلاگ یکی از دوستان برداشتمش.فقط چیزی که معمولا تو زندگینامش ننوشتن اینه که سال 73 به قم اومد وبه حوزه رضویه رفت . هیئت شیفتگان حضرت رقیه (س)قم رو سید به همراه دوستش سید علی سجادی تاسیس و ایت الله سجادی پشتیبانی کردند.سید جواد با آیت الله سجادی در عید غدیر چند سال پیش عقد اخوت(برادری)بستند.ایت الله سجادی در مراسم چهلم سید میفرمود :........سید جواد با من عقد اخوت بست و برادری حق هایی داری که یکی از اونها شفاعت هست من به شفاعت سید امیدوارم......(البته عین جمله نیست)

سید هیچوقت نخواست از دستگاه سید الشهدا سو استفاده کنه .یه بار از زبون حاج اقا دارستانی شنیدم که یه هیئت شیرازی به سید پیشنهاد چند میلیونی دادن ولی سید قبول نکرد.

شناسنامه سید که تو بعضی از سی دی ها گذاشتن شناسنامه دوم سید هست یعنی سید قبلا یه شناسنامه دیگه داشت توی اون نوشته سید محمد جواد ذاکری ان شا الله در اولین فرصت یه عکس از اون شناسنامه میذارم

اینا چیزایی بود که کمتر تو وبلاگا دیدم حالا بقیه رو بخونید:

ادامه نوشته

چگونگی شهادت حضرت امام سجاد علیه السلام

فصل ششم: در انتقال حضرت امام زين العابدين عليه السّلام از اين دار فانى به فراديس جنان و سراى جاودانى‏

 

 

 

[تاريخ وفات و مدت عمر آن حضرت‏]

 

 

 

بدان كه در وفات آن حضرت ما بين علما اختلاف بسيار است. و مشهور آن است كه در يكى از سه روز بوده: دوازدهم محرّم، يا هيجدهم، «1» يا بيست و پنجم‏ «2» آن، سنه نود و پنج، «3» يا نود و چهار، و سال وفات آن حضرت را سنة الفقهاء مى‏گفتند از كثرت مردن فقها و علما.

 

 

 

در مدّت عمر شريف آن حضرت نيز اختلاف است، اكثر پنجاه و هفت سال گفته‏اند. «4» و شيخ كلينى به سند معتبر از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه حضرت على بن الحسين عليه السّلام را در وقت وفات پنجاه و هفت سال بود، و وفات آن حضرت در سال نود و پنج واقع شد. و بعد از امام حسين عليه السّلام سى و پنج سال زندگانى كرد. «5»

 

 

 

[سبب وفات آن حضرت‏]

 

 

 

از اخبار معتبره كه بر وجه عموم وارد شده ظاهر مى‏شود كه آن حضرت را به زهر

 

______________________________ (1) نك: كفاية الطالب، 454؛ بحار الأنوار، ج 46، ص 152 به نقل از آن.

 

(2) نك: فرق الشيعة نوبختى، ص 66؛ التهذيب، ج 6، ص 77؛ مسار الشيعة، ص 26؛ الارشاد مفيد.

 

(3) نك: الكافى، ج 1، ص 468؛ اثبات الوصية، ص 171؛ التهذيب، ج 6، ص 77.

 

(4) تذكرة الخواص، ص 332.

 

(5) الكافى، ج 1، ص 360.

 

___________________________________

 

شهيد كردند. «1»

 

 

 

و ابن بابويه و جمعى را اعتقاد آن است كه وليد بن عبد الملك آن حضرت را زهر داده، «2» و بعضى هشام بن عبد الملك گفته‏اند. «3»

 

و ممكن است كه هشام بن عبد الملك به جهت آن عداوت و بغضى كه از آن حضرت در دل گرفت از آن روزى كه آن حضرت در طواف كعبه استلام حجر كرد و هشام نتوانست، و فرزدق شاعر آن جناب را به آن اشعار معروفه مدح كرد چنان كه در فصل معجزات آن حضرت به آن اشاره شد. به اين سبب و سبب‏هاى ديگر برادر خود وليد بن عبد الملك را كه خليفه آن زمان بود وادار كرده باشد كه آن حضرت را زهر دهد. پس هر دو آن حضرت را زهر داده‏اند و صحيح است نسبت قتل آن حضرت به هر دو تن.

 

ادامه نوشته

نحوه شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام

 شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام
عمه، بابایم کجاست؟
اسارت دشوار و یتیمی دردی عمیق است. یک سه ساله، چگونه می تواند تمام رنجِ تشنگی و زخم تازیانه اسارت و از آن بدتر، درد یتیمی را به جان بخرد، آن هم قلب کوچکِ سه ساله ای که تپیدن را از ضربانِ قلب پدر آموخته و شبی را بی نوازش او به صبح نرسانده است. امّا... امّا او رقیه حسین است و بزرگی را هم از او به ارث برده است. رقیه پس از عاشورا، پدر را از عمه سراغ می گیرد و لحظه ای آرام ندارد، با نگاه های کنجکاوش از هر سو ـ تمام عشقش ـ پدرش را می جوید و سکوتِ عمه، سؤال او را بی جواب می گذارد و او باز هم می پرسد: «عمه، بابایم کجاست؟...»


لحظه های بی قرار
این جا خرابه های شام، منزل گاه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است. رقیه با اسیران دیگر وارد خرابه می شوند، اما دیگر تاب دوری ندارد. پریشان در جست و جوی پدر است. امشب رقیه، فقط پدر و نوازش های پدر را می خواهد. امشب رقیه علیهاالسلام است و عمه، امشب رقیه علیه السلام است و سر بابا، امشب ملائک آسمان از غم دختر حسین علیه السلام در جوش و خروشند، امشب شب وداع رقیه علیهاالسلام و زینب علیهاالسلام است. او در آغوش عمه، بوی پدر را به یاد می آورد و دستان پر مهر او را احساس می کرد.


گل نازدانه پدر
رقیه ...رقیه نجیب! ای مهتاب شب های الفت حسین! ای مظلوم ترین فریاد خسته! گلِ نازدانه پدر و انیس رنج های عمه!
رقیه... رقیه کوچک! ای یادگار تازیانه های نینوا و سیل سیلی کربلا! دست های کوچکت هنوز بوی نوازش های پدر را می داد، و نگاه های معصوم و چشمان خسته ات، نور امید را به قلب عمه می تاباند.
رقیه... رقیه صبور! بمان، که بی تو گلشن خزان دیده اهل بیت، دیگر بوی بهار را استشمام نخواهد کرد، تو نوگل بهشتی و فرشته زمینی، پس بمان که کمر خمیده عمه، مصیبتی دیگر را تاب نخواهد آورد.


غربتِ خرابه
یا رب امشب چه شبی است. در و دیوار فرو ریخته این خرابه غزل کدامین خداحافظی را می سرایند؟ زینب، این بانوی نور و نافله های نیمه شب، دستی به آسمان دارد و دستی بر سر رقیه؛ بخواب عزیز برادرم!
باز هم رقیه علیهاالسلام و گریه های شبانه، باز هم بهانه بابا و بی قراری هایش، و این بار شامیان چه خوب پاسخ بی قراریِ رقیه علیهاالسلام را می دهند و سر حسین علیه السلام را نزد او می آورند.
آن شب، هیچ کس توان جدا کردن رقیه علیهاالسلام را از سرِ بابا نداشت. تو با سرِ بابا چه گفتی؟ چشم های پدر، کدامین سرود رفتن را برایت خواند که مانند فرشته ای کوچک، از گوشه خرابه تا عرش اعلا پر کشیدی و غربتِ خرابه را برای عمه به جای نهادی.


متاب ای ماه، متاب!
امشب، غم گین ترین ماه، آسمان دنیا را تماشا می کند. آسمان! چه دل گیری امشب، گویی غم مصیبتی به گستردگی زمین، قلبت را می فشرد. امشب فرشته های سیاه پوش، بال در بال هم، فوج فوج به زمین می آیند و ترانه غم می سرایند. در و دیوار خرابه، از اندوه زینب علیهاالسلام ، بر سر و سفیر می کوبند. امشب چشمه های آسمان، از گریه خونین زینب علیهاالسلام ، خون می بارد و چهره زمین از وسعت اندوه، تاریک است. متاب امشب ای ماه، متاب! هیچ می دانی، امشب گیسوان پریشانِ رقیه، به خواب کدامین نوازش رفته است؟ متاب که دردهای آشکار بسیار است. متاب که زخم های بی شمار بسیار است. متاب که دل پر شرار زینب علیهاالسلام به شراره جدایی نازنینی دیگر، در سوز و گداز است. متاب که امشب خرابه شام، از داغ سه ساله گل حسین، تیره ترین خرابه دنیاست. متاب ای ماه، متاب!


آرام نازنین عمه
آرام نازنین عمه! آرام، مبادا شامیان صدای گریه و بی تابی دختر حسین را بشنوند. این خرابه کجا و آغوش گرم و نوازش های مهربان بابا کجا؟ این سر بریده بابا و این دختر کوچک حسین. هر چه می خواهد دل تنگت، بگو. بابا، امشب به مهمانی دلِ بی قرارت آمده، بگو از سیلی خوردن ها و تازیانه ها و آتش خیمه های عصر عاشورا. بگو از درد غربت و محنت غریبی، بگو از صورت های نیلی و اسیری و بیابان های بی رحمی. بگو از بی شرمی یزیدیان و کوفیان سست پیمان و استقبال شامیان، آرام، نازنین عمه! آرام. اکنون تو، به مهمانی بابا می روی. سفر به سلامت!

ادامه نوشته

روز عاشورا

 


واقعه کربلا (روز عاشورا)

بزرگ نمایی کوچک نمایی

سپیده دم عاشورا
سپیده دم امام با اصحابش نماز صبح را خوانده و دست مبارکش را به سوی آسمان برداشته و گفتند:
«الهم انت ثقتی فی کل حرب ... ؛ خداوندا تو پناه منی در مشکلها و امید منی در سختیها، و ملجأ و یاورم هستی در آنچه که بر من نازل می‌شود، پروردگارا از زخمهای رنج آوری که قلب را شکسته و چاره را گسسته و دوست را به ناروائی داشته و نیش دشمن را به همراه, به تو شکایت می‌کنم, که در امید به تو بی‌نیازی از دل دادن به دیگری است, پس بگشای دربهای بسته را و بنمای روزنه‌های امید را که تو راست تمام نعمتها و از آن توست همه‌ی خوبیها و تویی تنها مقصود آرزوها. »
سپس امام به پا خاست و خطبه‌ای خواند و حمد و ثنای الهی نمود و به اصحابش فرمود: «خدای عزوجل به شهادت من و شما فرمان داده است پس صبر و شکیبائی را پیشه‌ی خود سازید.»
آغاز گر نبرد
لشکر عمر بن سعد صبح عاشورا بر اسبان سوار شدند و مهیای جنگ با امام شدند، همه لشکر آماده بود و عجله بر شروع جنگ داشتند. امام حسین (علیه‌السلام) بریر بن خضیر را فرستاد تا لشکر کوفه را موعظه کند، بریر رفت اما سخنانش مؤثر نیفتاد. و آنان از موعظه بریر منتفع نشدند.
امام لشکر کوفه را موعظه می‌کند
هدف از بعثت پیامبران و ائمه معصومین نجات گمراهان از آتش دوزخ می‌باشد. امام در مرتبه‌ای از عطوفت و مهربانی بر خلق است, که از پدران و مادران هم مهربانتر است. امام بر خود لازم می‌داند تا آنجا که ممکن است گمراهان را نجات دهد و لو در شفیر جهنم باشند روی این جهت بود که امام به لشکر کوفه فرمودند: « شتاب مکنید، می‌خواهم موعظه کنم و وظیفه‌ای را که به عهده دارم انجام دهم.»
از این جمله به خوبی برمی‌آید که امام موعظه و اتمام حجت را بر خود واجب و لازم می‌دانست. لذا امام مرکب خود را طلب کرده و بر آن سوار شد و با صدای رسا و بلند که بیشتر مردم حاضر در لشکر عمر بن سعد صدای حضرت را می‌شنیدند، خطبه‌ای خواندند، سخنان امام در جمعیت کوفیان اثر نکرد، اما چون سخنان امام به گوش خواهران و دختران امام رسید, به گریستن و شیون پرداختند. امام (علیه‌السلام) برادرش عباس و فرزند علی اکبر را به خمیه‌ها فرستاد تا آنان را خاموش سازند. فرمودند: «بجانم سوگند که بعد از این بسیار خواهند گریست. »
خطبه‌ای دیگر از امام
ابن شهر آشوب نقل می‌کند: پس از آنکه صفوف لشکر آراسته شد، و لشکر کوفه دائره‌وار امام حسین (علیه‌السلام) و اصحابش را در میان گرفتند، امام بار دیگر موقعیت را مغتنم شمرد و خواست سخن گوید، لشکریان بتحریک فرماندهان خود جنجالی بر پا کردند، تا از سخن گفتن امام جلوگیری کنند، حضرت فرمودند: « وای بر شما چرا آرام نمی‌مانید تا گفته‌ مرا بشنوید. من که هدفی جز راهنمایی براه راست ندارم هر کس فرمان من برد، بر راه صواب رسد، و هر کس عصیان کند از گمراهان و هالکین باشد. شما همه از فرامین من سرباز می‌زنید. و سخن مرا گوش نمی‌دهید چرا که شکمهای شما از مال حرام پر شده و بر دلهای شما مهر شقاوت نهاده شده است وای بر شما آیا خاموش نمی‌شوید و گوش نمی‌دهید؟! »
پس اصحاب عمر بن سعد یکدیگر را ملامت کرده و گفتند: گوش کنید. پس از آن امام خطبه‌ای خواندند که فرازهایی از آن را می‌آوریم.
فرازهایی از خطبه‌ی امام
« ای گروه بد اندیش و بدکار، نابودی و هلاکت بر شما باد! و همیشه در غم و اندوه غوطه‌ور باشید! شما دست نیاز به سوی ما دراز کردید. و فریاد رسی خواستید ولی وقتی که نیازتان برآوریدم و به فریادتان رسیدیم، بروی ما شمشیر کشیدید! و ما را با آتش سوزان استقبال کردید!
شمشیری که خودمان بدستتان داده بودیم،‌آتشی که ما برروی دشمن افروخته بودیم! اکنون دوست دشمن شده و دشمن دوست گردیده‌اید. دشمنی که در میان شما نه اقامه‌ی عدلی کرده و نه خواسته‌ای از خواسته‌های شما را برآورده وای بر شما، و صد وای, چه بدبخت مردمی هستید!..
آری، بخدا سوگند بی‌وفایی و پیمان شکنی، عادت شماست، و ریشه‌ی شما با مکر و بی‌وفایی درهم آمیخته است.
اینک پسر خوانده، و زاده‌ی پسر خوانده, مرا بر سر دوراهی قرار داده! شهادت و کشته شدن, یا ذلت و تسلیم ظالم بودن، محال است که تسلیم بشوم و چنین چیزی در جهان رخ نخواهد داد...
طولی نخواهد کشید و دیری نمی‌پاید که روزگار بر شما تنگ گیرد و سیاهروز و بدبخت شوید، جدم پیامبر خدا بمن چنین خبر داده ... .
بار خدایا، قطرات آسمان را از ایشان بگیر، و سالهای قحط و خشکسالی را به آنها بده، و جوان ثقیفی را بر آنان مسلط گردان تا جامهای تلخ و ناگوار به آنها بنوشاند... .»
پس از آنکه امام از موعظه و نصیحت کوفیان فارغ شد بر مرکب رسول الله سوار شد و یاران خود را به جنگ و شهادت فراخواند.
توبه حر بن یزید ریاحی
حر بن زید ریاحی در میان قوم خویش پیوسته شریف و بزرگوار بود. مدتی در جمع لشکر کفر بود و ظلمهایی به امام حسین نمود عاقبت از کرده خود نادم و پشیمان شد و به جمع حسینیان پیوست. هنوز سخنان امام تمام نشده بود که اثرش ظاهر شد، حر خطبه‌های امام را شنید. او از پیش امام را خوب می‌شناخت لذا حاضر نشد با وجود امام, خود با لشکرش جداگانه نماز بخواند. حر باور نداشت که پسر پیامبر مورد حمله‌ی پیروان پیامبر قرار گیرد. ولی یک وقت دید لشکر کوفه به دستور عمر بن سعد آماده نبرد شدند، از سوی دیگر صدای حزین امام را می‌شنید که می‌فرمود: «آیا فریاد رسی هست که برای خدا ما را یاری کند؟ آیا حمایت کننده‌ای هست که دشمنان را از حرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دور سازد؟ »
در این هنگام « حر بن یزید» به نزد عمر سعد آمد و گفت: آیا قصد داری با حسین بجنگی؟ عمر گفت: آری به خدا قسم می‌خواهم جنگی کنم که کمترین چیزش آن باشد که سرها از بدنها جدا و دستها از پیکرها قطع گردد
حر از شنیدن این سخنان از یاران خود فاصله گرفت و در حالی که بدنش می‌لرزید به گوشه‌ای رفت. حر مردی شجاع, از شجاعترین کوفیان بود ولی بدنش چون برگ بید می‌لرزید, چون خود را بین دوزخ و بهشت می‌دید و عاقبت بهشت را برگزید. و در حالی که دستان بر سر نهاده بود به سوی خیمه‌گاه حسین (علیه‌السلام) حرکت کرد، حر از کرده خود شرمگین بود گناه بزرگی مرتکب شده بود ولی به عظمت و مردانگی امام حسین (علیه‌السلام) آگاه بود و می‌دانست امام توبه و عذرش را قبول می‌کند.
ادامه نوشته

دل هوای کربلا دارد ...


افسران - دل هوای کربلا دارد ...

دست بر سینه بگذار و بگو ... السلام ....


آقاجان از ما شوق و جان ... از شما کرم و طلب ...


یا حسین ...

کربلا ایران شیش گوشه

کربلا ایران شیش گوشه
خوزستان مظلوم حسین
جان عجب حال هوایی
غروب های طلائیه راه
شهادت بهشت همه
میگن سراهی این جا
همت بی سرشده
میرم رزی برپرشده


ادامه نوشته

شهادت پیامبر(ص)،امام حسن مجتبی(ع) و امام رضا(ع)


آه و واویـلـا، کـه چـشـمان پیمبر بسته شد
باب وحی و خانۀ زهرای اطـهـر بـسته شد
دست فتنه، باز شد بازوی حیدر بسته شد
هم عزای مصطفی، هم غربت شیرخداست


رحلت رسول اکرم(ص)بر شما تسلیت باد

*********

بـوی پـیـراهـن یـوسف به وطن می آید
اربعـین می رود و بـوی حـسـن مـی آیـد
اشک هایی که چهل روز حسینی شده بود
هـمـه خـون گـشـتـه و از لـای کفن می آید 


شهادت امام حسن مجتبی (ع) تسلیت باد

*********

گویـنـد جواز کربلا دست رضاست
شاهی که تجلی گه الطاف خـداست
جـایـی کـه بـرات کـربلا می گیرند
آنجا به یقین پنجره فولاد رضـاست


السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع) 

شور به سبک مرگ بر آمریکا

شور به سبک مرگ بر آمریکا |






ادامه نوشته